معنی غار و پناهگاه
حل جدول
لغت نامه دهخدا
پناهگاه. [پ َ] (اِ مرکب) آنجا که برای حفظ جان و سلامت پناه برند. اندخسواره. جای استوار. ملجاء. معاذ. ملاذ. مفازه. منجات. مناص. حصن. (مجمل اللغه). مأوی. موئل. معقل. کنف. (دهار). مفزع. مَثمل. وَزْر. لوذ. حِرز. (محمود ربنجنی). حصار. و نیز رجوع به پناه جای شود.
غار
غار. (اِخ) ولایتی است در عربستان:
ملک جهان بگیری از قاف تا به قاف
گنج شهان ببخشی از غور تا به غار.
منوچهری.
کازیمیرسکی گوید غار در این شعر منوچهری ولایتی است در عربستان.
فارسی به آلمانی
Asyl (n), Der hafen [noun]
فرهنگ فارسی آزاد
غار، مغاره-غار-نوعی درخت بزرگ و خوشبو- لشکر بزرگ- جمع زیاد از مردم- غبار (جمع:غِیْران-اَغْوار)،
غار، غافل،
فرهنگ عمید
جایی که به آن پناه ببرند،
جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناهجای،
مترادف و متضاد زبان فارسی
عیاذ، ماوا، معاذ، ملاذ، ملجا، تکیهگاه، حفاظ، مامن، مخفیگاه، مفر
فارسی به عربی
کوخ، لجوء، ماوی، مظله، معقل، ملجا، میناء
فرهنگ فارسی هوشیار
آنجا که برای حفظ جان وسلانت پناه برند، جای استوار
فارسی به ایتالیایی
riparo
تعبیر خواب
اگر بیند درغار رفت و در آنجا مقیم شد، دلیل که از دنیا برود. اگر بیند در غار رفت و بیرون آمد، دلیل که به کاری سخت گرفتار شود. اگر بیند در غار رفت و آن غار روشن شد، دلیل که او را در زندان کنند. اگر غار را تنگ و تاریک بدید، دلیل که محبوس و هلاک شود - محمد بن سیرین
معادل ابجد
1291